شروعی دوباره

پدربزرگ فوت شد و من ناراحت از همه بدی ها و کوتاهی هایی که این مدت در حقمون کرده بود ، همه چیز مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشد و فقط به این فک میکردم که اگر عدالتی وجود داشته باشه نباید روحش آرامش بگیره ، تو اون افکار بد به بابا فک میکردم که اگه زنده میبود شاید این اتفاق ها نمی افتاد و ... خیلی دلم نیومد به خاکش نزدیک شم ، سعی کردم از دور همه بدی هاشو تو ذهنم مرور کنم بگم خدایا نبخشیدمش و میخوام که نبخشیش اینارو نوشتم تا یادم باشه من هم تو بعضی روزا خبیث میشم ، خباثتی که حتی گریه های شدیدم هم نمیتونه آرومشون کنه .همسر تمام مدت دلداری میداد و میگفت دستش از دنیا کوتاه شده ، بگذر از همه این چند سال ! و من به این فک کردم که چند سال جووونی از دست رفته مامانم و برادرهامو چطور باید برگردونم ؟! امکانش هست ؟! نبخشیدمش . برای همه سختی های زندگیم و غصه هایی که خوردم و خواهم خورد نمیبخشمش !! + اگه قراره من این بار کینه و ناراحتی تا آخر عمرم به دوش بکشم ، حتما این کارو میکنم .  + و خدایی که در این نزدیکی ست  + حواسمون به بچه های بی بابای دور و برمون باشه ، حقی ازشون ضایع نکنیم .  شروعی دوباره...ادامه مطلب

از دیروز صبح یه سردرد خفیفی تو ناحیه سمت چپ سرم حس کردم ، خیلی جدیش نگرفتم  ولی دقیقا از دیروز داره بیشتر میشه و امروز هم اصلا حال خوبی ندارملعنت به سردرد تعطیلی پنج شنبه رو بیرون شهر رفتیم و شب هم اونجا موندیم ، بعد چند وقت چسبید . دیگه اینکه کارهای ادارم حسابی چندبرابر شده و نتیجش میشه این که ساعت شروعی دوباره...ادامه مطلب

به این دارم فک میکنم چند وقته خونه رو اساسی تمیز نکردم و اصلا هم به روی خودم نمیارم که بشینم اساسی در و دیوار خونه رو تمیزکنم ، آیکن سوت بلبلی حتی 

نرگس هستم یک خانه دار بیخیال

شروعی دوباره...

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

شروعی دوباره...

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

شروعی دوباره...

مدام به این مخ تعطیل شده خودم تلقین میکنم که هر روزی میتونه خوبُ قشنگُ لذت بخش باشه به شرطی که تو زیبا تصورش کنی ، غروب های زیبای پائیز ، صبح های سردُ تاریکش ،شب های طولانی و آروم... چی باعث میشه لذت نبرم ؟! خودم میدونم ، خودم بهتر از هر کس دیگه ای میدونم که دلیلش همین مخ تعطیل شدهِ خودمه .. من میدو شروعی دوباره...ادامه مطلب

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

شروعی دوباره...

انرژی مثبت ، انرژی مثبت ، انرژی مثبتتتتتتتتتتت 

از اینکه یه نفر تو دلمو خالی کنه و موج موج انرژی منفی بفرسته بهم میریزم  ، چرا بعضی فقط نفوذ بد زدن رو تو زندگی بلد شدن ؟! تا جایی که یادم میاد همیشه سعی کردم نیمه پر لیوانُ نیگا کنم و هر طور هست خودمو قانع کنم به خوب دیدن و همینطور زیبا دیدن ...

+ خیلی دلم واسه اینجا تنگ شده بود ، خیلییییییییییی :)

+ دوستون دارممممم :-*

شروعی دوباره...

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

شروعی دوباره...

نمیدونم چرا وقتی شکلات میبینم دست و پام شل میشه اصلا اگه روزی چند دونشو نخورم کوک نمیشم  ،اونم فقط کاکائووووووو ... به تازگی وضعمون بدتر هم شده :دی شکلات که میبینم روح و روانم به هم میریزه ، این عشق از بچگی تو وجودم بوده تا الان و فک کنم روز به روز شدیدتر میشه :دییییییییییی دلتون نخواد الان دارم از شروعی دوباره...ادامه مطلب